محل تبلیغات شما

پارسال همچین روزایی مدام دلم میخواست یه تغییر اساسی تو زندگیم رخ بده. دوس داشتم مستقل بشم و به تنهایی تو یه شهر بزرگ زندگی کنم. همه چی به یه شکل هیجان انگیزی متحول بشه و هر روزم پر از تجربه های جدید و متنوع باشه. مرتب مشغول باشم و وقت استراحت و فکرای بیهوده رو نداشته باشم. کارای جدید انجام بدم و چیزای جدید یاد بگیرم .

الان میتونم ادعا کنم که تا حد زیادی به آرزوهای این روزای سال گذشتم رسیدم و این واقعا خوشحالم میکنه. هنوز خیلی از چیزایی که میخوام مونده و راه طولانی ای در پیش دارم ولی خوشحالم از اینکه تونستم حداقل خودمو به خودم ثابت کنم و این بهم اعتماد ب نفس فوق العاده ای میده.بهم ثابت میکنه که میتونم به بقیه ی چیزایی که میخوام هم برسم.

و این احساس فوق العاده با وجود تمام خستگیا و کم خوابیام کُمکم میکنه که از تک تک لحظه های زندگیم لذت ببرم.

+ این مطلب رو در حالی مینویسم که توی رگ هام به جای خون، هات چاکلت جریان داره :))

 

Related image

 

چرا منو درک نمیکنن ؟؟

روزمره نویسی یک عدد آدم

ای کاش من خواهرِ پسرِ شجاع می بودم

جدید ,کنم ,یه ,میکنه ,رو ,چیزایی ,و این ,فوق العاده ,که میخوام ,میکنه که ,چیزایی که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روانشناسی نگاهی متفاوت به تاریخ